وبلاگستان شهر شیشه ای

ساخت وبلاگ

روبروی کتابخونه  خیلی محقرم  روی تخت دراز کشیده بودم و داشتم کتابها رو دید میزدم.چشمم افتاد به یه کتاب امانت از یکی از دوستام به نام  "وبلاگستان شهر شیشه ای"  که در واقع برگزیده ای از اولین وبلاگهای ایران بود , . دوباره وسوسه شدم که به این کتاب سرک بکشم .کتابی که برای من همش خاطره است و چقدر غمگین دوستانی شدم دیگه نمینویسندنمیتوانند بنویسند و یا رمق نوشتن ندارندکه بنویسند.

راستش اولین بار که  دوستای عزیزم ( نیما اکبرپور و پژمان مرد آزاد ) در سال 81 یا 82 برام از فعالیتهای وبلاگیشون گفتن پیش خودم گفتم که چه کار مسخره ای هست این وبلاگنویسی. اگرچه همان وقتها حدود دوازده سالی میشد که من هم در دفترهای کهنه ام مطالبی یادداشت میکردم ولی درک لذت وبلاگنویسی مشکل بود و نمیدانستم که روزی میشه که من هم به اینکار معتاد میشم و چه اعتیاد شیرینی .

وبلاگنویسها (منظورم بلاگر های حرفه ای هست ) آدمهای تنهایی هستند. آدمهایی که با اینکه دور و برشون خیلی ممکنه شلوغ باشه ولی حس تنهایی اونها رو به نوشتن مطالب جدید میکشونه. من دوستان خوبی در این حدود هفت سال وبلاگنویسی پیدا کردم و اتفاقات خوبی را تجربه کردم ولی به نظرم وبلاگنویسی به شدت کم رمق شده و ما هم مجبوریم به فیسبوک و گوگل پلاس کوچ کنیم . اگرچه قبلا این کار رو کردیم ولی من همچنان با اینکه بازدید کنندهام کمتر  و کمتر میشن و نظرات خواننده ها هم همینطور هنوز مینویسم.چون من مینویسم برای روزی که خونده میشن شاید امروز و شاید بعد از من.

شلم شوربا--پریودهای مغزی یک وبلاگنویس...
ما را در سایت شلم شوربا--پریودهای مغزی یک وبلاگنویس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ن.راثی shalamshoorba بازدید : 292 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1391 ساعت: 12:13